برای آخرین بار مقابل آینه ایستادم و به چهره ی رنگ و رو پریده ام نگاهی انداختم.به ظاهر همه چیز مرتب بود ولی در اصل آشوب بزرگی در دلم برپا بود.در رویای جوانیم هیچ گاه تصور نمیکردم روزگار مرا مقابل چنین آزمون سختی قرار دهد.آنقدر به وقایع آن چند روز اخیر فکر کرده بودم که سرم از هجوم یکباره ی واژه ها بزرگ شده و در حال ترکیدن بود.پر بودم از تکرار و خواهش.صدای مادرم بار دیگر مانند پتکی بر فرود آمد.سمیه جان چرا نمیای مهمونا منتظرنا.با رخوت به سمت در اتاق رفتم.همان لحظه خواهرم سوگل در آستانه در ظاهر شد و گره ای به ابروانش انداخت و در حالی که تن صدایش را پایین می آورد گفت:ذلیل مرده پس چرا نمیای همه منتظر تو هستن.بدون هیچ کلامی نگاهم به چشمان خشمگینش بود که نیشی از بازوی راستم گرفت که درد در تمام وجودم پیچید.-راه بیفت تا چشاتو درنیاوردم.به طرف آشپزخانه دوید و سینی چای را آورد و به دستم داد و گفت:حواست باشه خرابکاری نکنیا.این مثل قبلیا نیست دستش به دهنش میرسه نصف اموال باباش به نام اینه.خواستم حرفی بزنم که به جلو هلم داد و با صدای بلند گفت:اینم عروس خانم.با دیدن جمع خون در رگهایم خشکید و بدنم سست شد.زنی که با چادر مشکی رویش را گرفته بود گفت:به به عروس خانم تشریف آوردن.زیر لب سلام کردم.او روبه رویم نشسته بود و سربه زیر لبخند به لب داشت.لحظه ای به جای او چهره ی کسی را که جانم برایش به لب آمده بود را دیدم.چه تصور زیبایی بود.مگر چه چیزی از دنیا کم میشد که آن شب او بجای آن پسر روی مبل در انتظار من می نشست؟افسوس که روزگار غیر از تصوراتم بود. چایی را گرفته و گوشه ای نشستم و در جهنم درونم شروع به دست و پا زدن کردم.من که او را دوست داشتم چطور می توانستم با یاد او با دیگری زندگی کنم.چطور می توانستم کسی را که سالها لحظات زندگی را با نام و یاد او گذرانده بودم برای همیشه به دست فراموشی بسپارم.او بارها از من خواسته بود که ماجرا را با مادرم درمیان بگذارم ولی من هر دفعه موضوعی را بهانه می کردم زیرا می دانستم خانواده ام او را نمی پذیرند.تا آنکه آن اتفاق پیش آمد و من به اجبار باید دیگری را انتخاب میکردم.در دل بارها نام خدا را فریاد زدم و از او کمک خواستم.خدایا من تردید کردم تو تردید نکن و مرا به عشقم برسان.آن شب گذشت.همه شاد و خندان بودند و من غمگین و افسرده.قرار خواستگاری اصلی به روز دیگر موکول شد و من باید با او حرف میزدم ولی من چه حرفی با او داشتم من تمام حرفهایم را با مرد مورد علاقه ام زده بودم.عاقبت فکر و خیال بیمارم کرد و به بستر بیماری افتادم.خواستگاری عقب افتاد و خانواده ام از این موضوع ناراضی بودند.پس از یک هفته از جایم برخاستم نه به خاطر بهبودی از بیماری بلکه به بهانه ی مدرسه می خواستم از خانه خارج شده و او را ببینم.یک هفته بی خبری دیوانه ام میکرد.میدانستم او نیز حال خوشی ندارد.
نیلوفر صلاحی

1- تفاوت داستان كوتاه و قصه
« در قصه « آدم ها» به صورت كلي تر مطرح شده اند، اما در « داستان» آن كليات با « شخصيت پردازي دقيق تر» به تكامل رسيده اند.
رابطه هاي علي و معلولي و عناصر ديگر داستان نويسي را گسترده تر، بهتر و دقيق تر مي توان در داستان – داستان كوتاه- يافت. به عبارت ديگر « چيزي كه دنيا الان دارد به آن مي پردازد داستان است»، زيرا قصه، قالب كلي تري دارد و متعلق به قبل است.
« توصيف» در قصه، توصيفي است بي توجه به كليت داستان؛ مثلا جايي كه در و ديوار اتاقي اصلاً در برداشت خواننده از شخصيت يا فضا تأثيري ندارد – و گاهي حتي در تضاد با آن است- نويسنده جملات بسياري را به توصيف گل، بوته، رنگ، لباس و چهره اختصاص داده و اگر كساني هم براي اين توصيف حدي معين در نظر گرفته اند، به توصيف عيني پرداخته اند. حال آن كه درداستان، توصيف ذهني اهميت و نمودي بسيار دارد و توصيف عيني هم اگر هست- كه هست- درچارچوب مشخص مي گنجد.
تفاوت ديگر اين دو، از جهت «زبان» مي باشد؛ زبان قصه روايتي و گزارشي است، ولي زبان داستان تصويري و حسي.
در قصه « كلمات» فقط براي تشكيل جمله و رساندن پيام جمله آمده اند، ولي در داستان هركلمه نقش تصويري و القايي ويژه اي دارد، كه نه تنها جمله را مي سازد، بلكه برداشتي از شخصيت، نگاه نويسنده، كنش ها و احتمالاً فضا و مانند آن را در ذهن خواننده حك مي كند.»


نیلوفر صلاحی

بخوانيد، بنويسيد، ويرايش كنيد

اين نوقلمان خود را در ابتداي راهي مي‌بينند كه هنرمندان بزرگي آن را طي كرده‌اند يا دست‌كم مسافت زيادي را پشت‌سر گذاشته‌اند. نويسندگان جوان و تازه‌كار آرزو مي‌كنند كاش با نويسندگان موفق و محبوبشان ديداري داشته باشند تا بپرسند توصيه‌تان به كسي كه مي خواهد مثل شما نويسنده‌اي محبوب و پرخواننده شود، چيست؟

 

5 سوال فوق از زبان نويسندگان برتر و مشهور دنياي ادبي معاصر پرسيده شده و پاسخش تقديم تمام كساني كه مشتاقند به قصه‌نويسي و ادبيات خلاق. طيف نويسندگاني كه به اين سوال پاسخ داده‌اند، گسترده و متنوع است.
در ميان آنها هم نام نويسندگاني كه برنده جوايز معتبر ادبي شده‌اند، به چشم مي‌خورد و هم رمان‌نويسان مشهوري كه آثارشان بارها و بارها تجديد چاپ شده، نويسندگان موفق مشهوري كه يد طولايي در رمان‌هاي تاريخي، جنجالي، دادگاهي، پليسي، عاشقانه، دلهره‌آور و تعليق‌آميز، جنگي، جاسوسي و كتاب‌هاي قصه كودكان و نوجوانان دارند و در بسياري از موارد نيز مورد توجه منتقدان و كارشناسان ادبي قرار مي‌گيرند.

اين مقدمه را با ذكر اين نكته به پايان مي‌رسانيم كه اصلي‌ترين توصيه تمامي اين نويسندگان، خواندن و نوشتن است؛ به اندازه زياد.

 

 

 


نیلوفر صلاحی

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آسمان دانلود | دانلود آهنگ و فیلم فروشگاه اینترنتی بیست ایران تفکر یه کتاب خووووب اینجا همه چی هست سایت قطب شهدای کرمانشاه و تیپ نبی اکرم ص قانون جذب جواهری بینا Golmahd